خلاصه کتاب:
انتخاب شغل سایه، دختر امروزی و طبق مد روزِ ستاره و یاسر، رانندگی است! نه از سر احتیاج، از روی آرمانگرایی! حتی مخالفتهای پدر و مادرش و مانی، پسر داییاش، هم خیلی رویش تاثیر ندارد! روزی از همان روزها پشت فرمان ماشینش کشیک مهد کودکی را میدهد که رادین آن جاست و کمکم پایش را به زندگی خانوادهی شریف باز میکند! راننده خصوصی رادین، پسر بابک شریف میشود، بابک، یا به قول رادین، باباکی که خودش به اندازهی کافی گذشتهاش مجهول است و نمیخواهد سرگرمی و دلگرمی جدیدی در زندگیاش داشته باشد! این خواست اوست، اما خواست سایه چیز دیگری است…
خلاصه کتاب:
عادی میشه! عادت میکنی! به همه چیز به نبودنا، عوض شدنا، جایِ خالیا، نخندیدنا، نخوابیدنا... ولی مهم اینه چه جور عادت میکنی... عادت میکنی. بعد از هزار باری که صداش زدی و بعد یادت افتاده که دیگه نیست تا جوابتو بده. عادت میکنی بعد از دوستت دارمی که گفتی و بغض کردی از اینکه از لباش دوستت دارم در نیومده مثلِ قبل...
خلاصه کتاب:
کیتی میدِن، نامزد اریک رِین فرماندهی سازمان امنیت جهانی، طی اتفاقی توسط مافیا کشته میشود. اریک که سال هاست با آن ها مبارزه میکند، نقشه جدیدی برای نابودی هاملار میکشد تا این ویروس و غدهی چرکی را هرچه زودتر از صفحه روزگار محو کند و برای این کار، فرزند سوم خانواده گزینه مناسبی ست. مردی که هیچ چیز از او نمیدانند. برادر زادهی اریک، النا برای انجام این ماموریت و نزدیک شدن به فرزند سوم انتخاب میشود اما غافل از این که …
خلاصه کتاب:
ماجرای ۳ دوست پاییزِ گیر کرده بین هامون و ساشا ماجرای یک تعرض! بین عشق و نفرت و در آخر انتقام ...! ساشا رییس یک باند که برای اهداف خودش همسر رقیبش رو به غنیمت می بره! همه چیز از آزار دادنی شروع میشه که ریشه در عشق داره!
خلاصه کتاب:
صحرا دختری که عاشقه اما به اصرار مادرش مجبور میشه با کسی نامزد کنه که هیچ حسی بهش نداره… اما خبر نداره که اون مرد برای بودن با صحرا سال ها منتظر بوده که اونو مال خودش کنه… صحرا میخواد همه چیو بهم بزنه اما با کاری که اون مرد میکنه همه چی عوض میشه….
خلاصه کتاب:
لیلی دختر خودساخته ایه که با مادرش تنها زندگی می کنه… مادرش دچار عارضه ی قلبیه و طبق گفته ی پزشکش باید هرچه زودتر تحت عمل جراحی قرار بگیره… لیلی درگیر جور کردن پول عمل و داروهای مادرش میشه و چون پشتوانه ی مالی نداشته خیلی زود به بن بست می خوره… از طرفی حال مادرش روز به روز بدتر میشه… تا اینکه با مرد جوون و مرموزی به اسم ارشیا رو به رو میشه که ازش می خواد یک مدتی رو باهاش باشه…
خلاصه کتاب:
رزیتا یه دختر ۱۴ساله کاملا معمولی (با چهرهای دوستداشتنی) که عاشق پسر عموش سپهر میشه، سپهر هم برای امیال خودش عشق رزیتا رو قبول میکنه ولی رزیتا بهش پا نمیده بعد یه مدت، رزیتا سپهر رو تو پارک با یه دختر دیگه میبینه و دوسال شدیدا افسرده میشه، بعد ار اینکه حالش خوب شد تصمیم میگیره انتقام بگیره و چون سپهر عاشق زیبایی بوده، رزیتا تصمیم میگیره زیباترین دختر فامیل و مدرسشون بشه تو این دوسالم سپهر اینا میرن مالزی و…
خلاصه کتاب:
چندماهی بود حسابدار یکی از شرکتهای وابسته به هولدینگ ساختمانی جاوید شده بودم که متوجه اختلاس مدیر اجرایی شرکت شدم …به زحمت شماره مهندس جاوید که به فرعون بزرگ معروف بود رو به دست آوردم و باهاش تماس گرفتم و از اختلاسی که تو شرکت درو پنجره سازی هولدینگ می شد خبر دادم ولی نمی دونستم خودم رو تو چه هچل بزرگی خواهم انداخت .
خلاصه کتاب:
این رمانی است پر از عاشقی عشق های مختلف، آدمای مختلف، با خصوصیات اخلاقی مختلف... اما... همه ی شخصیت های این داستان تو یه چیز مشترکند... همه عاشق اند... پشت این چشم ها ابر ها درگیرند و من کنار خنده هایت می مانم…
خلاصه کتاب:
داستان دخترجوانی است به نام خورشید. خورشید در یک خانواده گرم و صمیمی زندگی میکردتو یک محله خوب و معتقد. خورشید عاشق دوست برادرش حسام بود. حسام جوانی بسیار آقا، نجیب، مومن بود که همه بهش اعتقاد داشتند و پشت سرش قسم میخوردند. خورشید از برخوردهای حسام متوجه شده بود که بهش علاقه مند استولی هیچ وقت بهش اظهار علاقه نکرده بود...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بوک لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.