خلاصه کتاب:
دختری مظلوم و آروم به اسم افرا بعد از اینکه قتل یکی از عزیزانش رو با چشمهای خودش میبینه، افسردگی شدیدی میگیره. افرا برای اینکه حالش خوب بشه، به خونهی مرجان، خونهای که توی یکی از روستاهای دور افتادهی ایران هست میره غافل از اتفاقاتی که پیش رو داره. به نظرتون سرنوشت پایان شیرینی رو برای افرا در نظر میگیره؟ دوستی داره که از پشت بهش خنجر بزنه یا نه؟
خلاصه کتاب:
بعد از فجایع جنگ لیلیث نایت ساید در حال بازسازی خودشه و در همین حین دختر یکی از نامیرایان بزرگ نایت ساید دزدیده میشه که اگه تا روز تولد ۱۸ سالگیش پیدا نشه شیطان برای بازپس گرفتن معاهده خویش به زمین میاد پس باز هم این جان تیلور بدنام که باید…
خلاصه کتاب:
گاهی اوقات لازمه زمان باهات بازی کنه، جوری که نتونی ازش فرار کنی ولی بتونی به دنبال راه مقابله باهاش بگردی. حالا ملوری درگیر بازی زمان شده بازی با چاشنی عشق. اما ملوری کیه؟! پس تیارانا کجا رفته؟! اصلاً چرا باید ملوری باشه؟ چرا شخص دیگهای نباشه؟ چرا… تیارانا تو جشن تولدش توسط جادوگری طلسم میشه و وقتی که به جای امنی میرسه میفهمه همهچیز تغییر کرده و اونطوری نیست که باید باشه. اون تبدیل شده به ملوری ولی ملوری کیه؟
خلاصه کتاب:
دختری به اسم «هانیه» که همیشه توی زندگی حس کرده گم شده و به جایی که هست تعلق نداره. تا اینکه یه شب مردی که همیشه تو خواب میدید رو توی واقعیت میبینه و کل زندگیش تغییر میکنه. هانی بین دو دنیای جدید و دو تا مثلث عشقی قرار گرفته و باید این وسط با نیروهای جدیدش کنار بیاد و برای نجات جون خودش و عزیزانش تلاش کنه اما…
خلاصه کتاب:
آلیس زن جادوگریست که برای محافظت از دخترش ماریا در برابر سر گروه گرگینه ها”جی” او را به دوست خون آشام و قدیمی اش ربکا می سپارد ربکا او را به قصر متروکه ای می برد که در واقع پناهگاه خون آشام هاست. ماریا در آنجا با حکمران سنگدل قصر آشنا می شود و ناخواسته اتفاقاتی بین آنها می افتد که این خود آغاز ماجراست…
خلاصه کتاب:
یه نویسنده کله خراب و به شدت بداخلاق مسیحی داریم که کارش نوشتن رمان های خون و خون ریزی با چاشنی زیاد هست. درست زمانی که میخواد شرورترین شخصیت رمانش رو به چوخ واصل کنه یه نفر مثل گوریل میوفته روی زندگیش! حالا چی میشه اگر اون شخصی که مثل گوریل روی سرش آوار شده از قضا همون شخصیت شرور رمانش باشه. و بدتر از همه، با فهمیدن اینکه دختره کسی به اسم نویسندهاس و قراره بکشتش تصمیم بگیره اون رو به دنیای خودش ببره؟ (فصل دوم این رمان آنلاین است)
خلاصه کتاب:
داستان در مورد پسری به اسم حسامه. این آقا یه روز با رفیقش سیاوش میره یه مهمونی. اونجا دختری رو میبینه و ناخواسته دل میبنده. بدون این که بدونه اون دختر چیه و کیه. بعد از اون مهمونی اتفاق هایی برای حسام میوفته که خیلی هم خوشایند نیستن و حسام بارها و بارها راهی بیمارستان میشه. با حقیقت هایی رو به رو میشه که براش غیر قابل باورن اما راحت اونا رو میپذیره. حقیقت هایی که باعث میشه حسام بفهمه نصف بیشتر وجودش انسان نیست. با کمک دوستاش میخواد بفهمه که چیه. در این بین سحر و دوستانش هم به کمک حسام میان.
خلاصه کتاب:
دختری خوشگل و مظلومی که نیمه شب به یک جنگل بزرگ میره و گیر یک خوناشام اصیل که پادشاه همون جنگل بزرگ هست میفته و طی اتفاقاتی ملکه اونجا میشه و هر روز به یک طریق از پادشاه دلبری میکنه…
خلاصه کتاب:
دلربا دختری که عاشق فردی که انسانیتش با خوی حیوانی و درنده آمیخته شده می شود، خون آشامی که به عنوان جفت برای او انتخاب شده فردی است که سال های سال است که انسان بودن و انسانیت را از یاد برده و تنها موضوع در زندگی او خون است…
خلاصه کتاب:
آر زندگی پر شور و شوقی ندارد، او یک زامبیست. هیچ خاطره و هیچ شخصیتی ندارد. حتی نبض هم ندارد. ولی کمی با دیگر مردههای همراهش تفاوت دارد. ممکن است گهگاه آدم بخورد ولی ترجیح میدهد پله برقی سواری کند و در هواپیمای ۷۴۷ دنجش که به آن خانه میگوید، آهنگهای سیناترا گوش کند. یا از مدنیت نابود شده یادگاریهایی برای خودش جمع کند. و بعد با دختری ملاقات میکند. اول به عنوان اسیر و بعد به عنوان میهمانی ناراضی، جولی انفجاری از رنگهای زندگی در دنیای خاکستری آر به وجود میآورد و تغییری در درون آر شروع به شکوفه زدن میکند. هرچند خیلی خوشمزه به نظر میرسد ولی دلش نمیخواهد این دختر را بخورد، برعکس دلش میخواهد از او محافظت کند. ولی پیوند نامحتملشان موجی به راه میاندازد که حتی نمیتوانند تصورش کنند و دنیای مأیوسکنندهشان ممکن نیست بدون یک جنگ تغییر کند…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بوک لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.