خلاصه کتاب:
داستان یه دختر شر به نام شادیه که بخاطر مسئله ای مجبور میشه یه چند ماهی خونه یکی از دوستای پدرش بمونه. توی این چند ماه اتفاقایی براش میوفته که...
خلاصه کتاب:
موج روی موج، سرکشی خلیج را به تن ساحل می کشاند و تن کرخت شده ام را میان خروش مرگبارش به هم می کوبید… و صدای ناله ی نی انبان، شب را بی رحمانه به درازا می کشاند و من… و من همانجا رها شده درمیان یک خلسه ی سیاه، هزار بار مُردم… هزار بار به پایان رسیدم وزیر سایه سهمگین مرگ به انتها رسیدم... مسیر رفتنت هنوز هم نمناک است، و باران بی وقفه نبودنت را می بارد، بازگرد ای محالترین خیال خسته ی من…
خلاصه کتاب:
دلنواز و پاشا دختر عمو و پسر عمو هستن دلنواز پدرشو از دست داده و با خانواده عموش تو یه ساختمون زندگی می کنه، یه روز برادر دلنواز باعث میشه زن عموش از پشت بوم پرت بشه پایین و بمیره و برادر دلنواز میوفته زندان عموی دلنواز تصمیم می گیره برای اینکه خون و خونریزی تو خانواده رخ نده دلنواز و پاشا با هم ازدواج کنن…
خلاصه کتاب:
هدیه که چندسال برای نریمان پنهانی صبر کرده طاقتش تموم میشه و با درگیری هایی که پیدا میکنن از سر لج و لجبازی به خواستگاری پسر عموی نریمان، حسام جواب مثبت میده حسامی که بخاطر مادرش عشق خواهر (دنیا) نریمانو تو دلش سرکوب کرده به خواستگاری سنتی رفته و مراسم نامزدی هم گرفته حسامی که وقتی میفهمه نزدیکترین آدمای زندگیش بازیچه بچه بازی های خودشون کردنش نقشه خوشگلی براشون میچینه دنیایی که از لجبازی ها خبر داشته و هربار سوالاشو به دروغ جوابگو بوده. عشقی که هنوز عشقه نریمانی که برادر بوده و سکوت کرده هدیه، نامزدی که زندگی چندنفر رو بازیچه کرده….
خلاصه کتاب:
بیا و ببین چه حریصانه در پی خواسته های خود هستم. در ثانیه ها را به نظاره نشسته ام و در پی آمال و آرزوهای خود هستم. هر آن بی قرارم و بیدار. هر آن در پی سرنوشت عجیب خود هستم. سرنوشتی که عجین شده با گذشته ام، با گذشته ی مرد زندگی ام و بازی های روزگار…
خلاصه کتاب:
ناهید دختر جوانى است که عاشق مردى مى شود که اختلاف سنى زیادى با او دارد. اما عشق او با همه مخالفت ها و پستى و بلندى ها به سرانجام مى رسد و اکنون پس از دو سال زندگى مشترک...
خلاصه کتاب:
داستان ما راجب یه دختر تنهاست! پدربزرگ ابن دختر در سن ۶ سالگی از خونه میبرش بیرون و اونو توی یه بیابون ول میکنه تا اینکه یه خانواده اونو پیدا میکنن و میبرن پیش خودشون و بزرگش می کنن…!
خلاصه کتاب:
یه مرد خشن که دنیاش شده تو سیگار روی لب، لباس های مارک دار و سفرهای اروپایی. یه دختر از جنس احساس، اسیر بازی روزگار شده و سهمش از زندگی یه صندلی سرد به اسم ویلچره! یه روزی، یه جایی سرنوشت این دو نفر رو مقابل هم قرار میده. زندگی چون قفس است، قفسی تنگ پر از تنهایی، و چه خوب است دم غفلت آن زندان بان، و سپس بال و پر عشق گشودن، بعد از آن هم پرواز...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بوک لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.