خلاصه کتاب:
شاه من.. در زندگی هرچه خواستم را نابود کردی... بی رحمانه به من دست درازی کردی و فرزندم را از من دور ساختی... قلب کوچکم را پر از نفرت و ترس کردی... من زنم... پر از لطافت زنانه... قلب پاک و مهربانی هایم به قلبت نفوذ کرده و دل سنگت را نرم... من ملکه ی توام... شاید نتوانتم بر سرزمینت سلطنت کنم… اما بر سرزمین قلبت سلطنت خواهم کرد... شوخی نیست من ملکه ام... تخریب میکنم آنچه که نمی توانم باب میلم بسازم... آرزو طلب نمیکنم، آرزو میسازم... شاه مغرور من هرگز فراموش نکن من قبل از ملکه بودن... یک زن هستم.
خلاصه کتاب:
بن بست بهشت قصه ی دختری است به نام شاداب خجسته که با سفارش یکی از اقوام پدری اش در یک شرکت مشغول به کار می شود. و ماجراها و اتفاقات شرکت مسیر ارام زندگی او را دست خوش تغییر می کند و در این میان عشق را تجربه می کند…
خلاصه کتاب:
تابان دختر یکی از مسئولین سرشناس کشور است که در یک شرکت ساختمانی مشغول فعالیت است و با رئیس شرکت ارتباط عاشقانهای دارد. درست زمانی که تابان از شرکت برای انجام مأموریتی عازم سفر میشود، فردی از گذشتهی تلخش سر راهش سبز میشود و او را …
خلاصه کتاب:
من با عوضی بودنم مشکلی ندارم. یا حداقل اینطور بود تا وقتی که من با اون ملاقات کردم. کتاب ها اغلب راجع به جرقه ها چرت و پرت میگن. با اون… مثل اتش های اضطراری ترکیب شده با بمت اتش زا بود. یک مشکلی وجود داره. اون نه اسمشو بهم گفت و نه شماره تلفنشو برام گذاشت بعد از بهترین شب زندگیم. بعد از اینکه از اتاق هتل غیبش زد. بازم به اون نیاز دارم… خب حالا چه غلطی بکنم؟ من این مشکل رو تا خیابان بردم. یک رابطه ویروسی گمشده…
خلاصه کتاب:
نواز، دختر خودساختهای که تمام زندگیاش با سختی و غم سپری شده و خودش رو وقف اطرافیانش کرده. درست وقتی فکر میکنه دنیا کمکم داره روی خوش بهش نشون میده، با ورود افراد جدید به زندگیش سونامی به پا میشه. و تنها کسی که میتونه مرهم درد های زندگیش باشه، پزشکی به نام برهانه.
خلاصه کتاب:
دو خانواده که دشمنی بر سر خون دارند و دختر یکی از این خانواده ها بی خبر از گذشته ی تاریک پدرانشان مخفیانه به پسر دشمن پدرش دل میبندد…کارن میر بعد از فهمیدن علاقه ای که پناه به او دارد به پناه پیشنهاد ازدواج میدهد تا مجبور به ازدواج با دخترعمویش نشود و با خانواده ی پدری اش که رابطه ی خوبی با آنها ندارد هم مسیر نشود، غافل از اینکه هیچکدام خبر از گذشته ی تاریک پدرانشان ندارند و حالا که بعد از گذشت یک سال کارن هم دل به پناه بسته خانواده ها منجر به طلاق آنها میشوند ولی این پایان ماجرای پناه و کارن نیست،زیرا که سرنوشت آنها به هم گره خورده است!
خلاصه کتاب:
داستان راجع به دختری ست به نام شیدا که از پنج سالگی پیش یک خوانواده دیگه بزرگ میشه... همون خوانواده یک پسر داره به اسم شاهرخ که چشم دیدن دختره رو نداره ولی…
خلاصه کتاب:
من اردلان مشایخ تک پسر خاندان مشایخ کسی که کمتر کسی هست تو دنیا که اسممو نشنیده باشه کمتر کسیه که جلال ، شکوه و قدرتم رو ندیده باشه کمتر کسی هست که با شنیدن اسمم از ترس زبونش بند نیومده باشه من کسی هستم که هر دختری آرزوی اغوشه منو داره ولی او.. امان از او دنیا ازم می ترسن ولی اونی که باید بترسه نمی ترسه با اون چشمایی جذاب دریاییش توی چشمام زل می زنه و با نهایت گستاخی از تنفرش نسبت بهم دم می زنه باید بدستش بیارم اون باید ملکه قصرم بشه باید تا ابد تا اغوشم اسیر بشه تا ابد…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بوک لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.