خلاصه کتاب:
دختر و پسری که از بچگی با هم بزرگ میشن و به هم دل میدن خانواده پسر مذهبی و خانواده دختر رفتار ازادانهتری دارن مسیر عشق دختر و پسر با توطئه و خودخواهی دیگران دچار دست انداز میشه و این دو دلداده از هم دور میشن، حالا بعد از هفت سال شرایطی مهیا شده تا کینهها و نفرتها ، خودی نشون بده و شلاقی بشه بر پیکر عشقشون و عذاب و شکنجههایی که حق دختر داستان نیست ، با اون همه عشق و خواستن….
خلاصه کتاب:
دختری خوشگل و مظلومی که نیمه شب به یک جنگل بزرگ میره و گیر یک خوناشام اصیل که پادشاه همون جنگل بزرگ هست میفته و طی اتفاقاتی ملکه اونجا میشه و هر روز به یک طریق از پادشاه دلبری میکنه…
خلاصه کتاب:
دلربا دختری که عاشق فردی که انسانیتش با خوی حیوانی و درنده آمیخته شده می شود، خون آشامی که به عنوان جفت برای او انتخاب شده فردی است که سال های سال است که انسان بودن و انسانیت را از یاد برده و تنها موضوع در زندگی او خون است…
خلاصه کتاب:
چطور می تونم عاشق مردی بشم که برادرم رو ازم گرفت؟ اون یه لاته… یه لاتِ آدم کش و من یه دختر بی پناه و فقیر. اون جذابه، نفس گیره! اما من از اون متنفرم. اون برادرم رو کشته و حالا می خواد مجبورم کنه به زور زنش بشم…
خلاصه کتاب:
تبریک میگم آقای مهرجو… بورس امسال به شما تعلق گرفته… از این خبر غیرمنتظره کوروش به قدری هیجان زده شد که بقیه صحبت های رئیس دانشگاه را درست و دقیق نفهمید. وقتی از آن اتاق بیرون آمد اشکان فوری راهش را سد کرد: چه کارت داشتن؟ لبخندی پهن تا آخرین حد ممکن لب های کوروش را از دو طرف کش آورد. برقی از شادی در چشمان سیاهش درخشید. با دست شکل پرواز از فرودگاه را به او نشان داد: داداشت داره میره… میره اوکراین!…
خلاصه کتاب:
بعضی وقت ها یه شیطونی میکنی که از نظر خودت کوچیکه، خواسته ی دلِ، ولی بعد می بینی که همون شیطنت، نه تنها تو، که چند نفر دیگه رو هم درگیر میکنه، نظم زندگیه یه نفر دیگه برای همون شیطنتی که فکر می کردی کوچیکه به هم میریزه…. شاید تو پای شیطنتت بمونی، ولی آیا اون کسی که ضربه خورده حاضره تو رو ببخشه؟!… قصه ی منم درباره یکی از همین شیطنت هاست…
خلاصه کتاب:
ارزو دختری که تو سن شونزده سالگی عاشق پسری ب اسم عباس میشه و ازدواج میکنه اما زندگی روی خوش رو ب اونها نشون نمیده و عباس بخاطر مسائلی ک ممکن بود ب ارزو اسیب برسونه با اون به ظاهر بد میشه ارزو شاهد سرکوفت و شکستن غرورش توسط عشقش میشه …عباس طی سفری ب خارج ب قصد حل مشکلاتش دچار تصادف عمدی از جانب دشمنانش میشه …
خلاصه کتاب:
پروا تک فرزند خانواده که در عین رفاه مالی با سرخوردگی های عاطفی رشد می کنه و به خاطر مسایلی که در ادامه براتون روشن میشه یاد میگیره به هیچ کس وابستگی عاطفی پیدا نکنه چون تصورش اینه که همه مردا مثل همن ! اما زندگی تو یه مسیر متفاوت از تفکرات اون هلش میده و ناخواسته وارد یه رابطه میشه که کل سیستمش رو متحول میکنه و…
رمان پروای بی پروای من
استرس عجیبی داشتم تمام این مدت که پدر و اذین نبودن به این فکر می کردم که وقتی برگردن پدر بهم میگه:میتونی ایران بمونی یا “حرفای اون روزش رو اشتباه شنیدم یا حداقل دلش واسم بسوزه و نظرش رو برگردونه” دیشب ساعت نه تماس گرفت و گفت: فردا ساعت سه دنبالشون برم فرودگاه، ساعت رو نگاه کردم هنوز ده دقیقه ای مونده بود. افرادی که مثل من به استقبال کس و کارشون اومده بودن اروم و قرار نداشتن و پشت شیشه انتظار ایستاده بودند. اما من خیلی بی تفاوت رو صندلی نشستم، برام تخم دو زرده نذاشتن که دلتنگشونم بشم… واقعا که هیچ دلتنگی واسه پدر احساس
نمی کردم و اگه پدر نمی خواست حتی فرودگاه هم نمیومدم. ساعت ۳/۴۰ دقیقه بود و من حسابی کلافه بودم حتی حوصله نداشتم برم سوال کنم که چرا دیر کردن “جهنم که دیر کردن ” یه دفعه صدای پدرم رو از پشت سرشنیدم و آروم بلند شدم. سلام کردم و اون ها هم! دستی به سردی دادیم حتی پدر من رو نبوسید. خب معلومه حسابی دلامون به هم راه داره! اذین مانتو که چه عرض کنم تقریبا بلوز و شلوار نقرهای پوشیده بود. با روسری براق مشکی و طبق معمول کفش ۱۵ سانتی که قدش به شونه ی پدرم برسه. آخه پدرم ۱/۹۰ قد داره و اذین ۶۶-۱ / ۶۵ البته این تخمین منه. چون از منم کوتاهتر و تقریبا
محاسباتم درست از آب درمیاد.
خلاصه کتاب:
نازگل دختر زحمت کشی ای که باید خرج خواهراشو و مادرشو بده و میره خونه ی مردی به اسم طاها فرداد برای پرستاری بچه هاش که اتفاق هایی براش میافته…
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " بوک لند " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.