دانلود رمان جهانم بی الف از شبنم کرمی با فرمت‌های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
صحرا ریاحی دختری ۲۰ساله دانشجوی رشته ی پزشکی ازخانواده ای بسیار متعصب… صحرا برعکس خانواده اش دلش پر از حس زندگیه… خودشو خوشبخت ترین فرد روی زمین میدونه اما واسه کامل شدن خوشبختیش جای یه چیزی رو توی قلبش خالی میدونه.. اونم عشقه! دلش میخواد باعاشق شدن خوشبختیشو کامل کنه.. همیشه و همه جا دنبال شاهزاده سوار براسبش میگرده تااینکه،، یه روز برفی با مهراد مهرآذر آشنا میشه و از اون به بعد سرنوشت صحرا به مهراد گره میخوره… مهرادی که مریضی روانی داره و اتفاق های غیرقابل پیش بینی میفته!!
خلاصه رمان جهانم بی الف
اونقدر توی خیابون چرخیده بودم که دیگه حالم از رانندگی و خیابون وماشین بهم میخورد! ساعت از یازده ونیم شب هم گذشته بود و می دونستم وقتی برگردم یه کتک دیگه روی شاخمه اما.. برن به درک دلم نمی خواست هیچوقت برگردم به خونه ای که آدماش منو نمیخوان! اما چاره ای نبود، پس ترجیح دادم با عماد برگردم خونه. کیفمو برداشتم و هر چقدر دنبال گوشیم گشتم نبود! تازه یادم افتاد با خودم نیاورده بودمش! بیخیال و فارغ از همه ی دنیا شونه ای بالا انداختم و روندم به سمت خونه! توی چراغ
قرمز ایستاده بودم که در سمت شاگرد باز شد و مردی سیاه پوش سوارشد! با ترس جیغ کشیدم تو کی هستی؟ بروپایین! مرد در حالی که کل صورتشو با کلاه های یگان ویژه ای پوشونده بود چاقی کنار گردنم گذاشت و پچ پچ کنان گفت: جیغ بزنی شار گتو زدم مثل بچه ی آدم حرکت کن! جیغ بلندتری کشیدم که چاقوش یه ذره گردنمو خم کرد! _خفه شو لعنتی.. نعره کشید حرکت کن! باترس درحالی که اشکم در اومده بود گفتم: باشه.. باشه.. آروم ماشینو حرکت دادم که داد زد: گاز بده. -چی از جونم میخوای؟ هرچی
بخوای بهت میدم! فقط بذار من برم! خفه شو.. صداش واسم خیلی آشنا بود اما اون لحظه اونقدر ترسیده بودم که قدرت فکر کردن نداشتم… چشمم به یه ماشین پر از پسر افتاد و شروع کردم به جیغ زدن و کمک خواستن اما جیغ اول از گلوم خارج نشده بود باته چاقوش محکم زد پشت سرم و دیگه چیزی نفهمیدم… با تابش مستقیم نور به چشمم چشمامو باز کردم و خودمو توی اتاقی که برطرز عجیبی رویایی دیزاین شده بود پیدا کردم! اتفاق های دیشب جلوی چشمم تداعی شد و فورا از جام بلند شدم که…
